
ابن یمین
شمارهٔ ۳۱۴
۱
زهی ملک لطافت را وجودت نازنین شاهی
جهان عالم آرایت سپهر حسن را ماهی
۲
ز مهر رویت ار عکسی فتد بر عالم خاکی
هزاران ماه کنعانی بر آرد سر ز هر چاهی
۳
بگرد غنچه خندان در آمد سبزه خطت
تو گوئی مور پیدا کرده بر تنگ شکر راهی
۴
مه دیگر شود پیدا سپهر لاجوردی را
اگر در تیره شب ناگه نمائی رخ ز خرگاهی
۵
مکن با عاشقان جوری عزیز من از آن ترسم
که در آئینه حسنت رسد از چشم بد آهی
۶
کمال حسن شاهی را نباشد هیچ نقصانی
اگر پرسد گدائی را ز راه لطف گه گاهی
۷
مرا بار غمت بر دل فزون میآید از کوهی
ترا باری ز بیرحمی همی آید کم ازکاهی
۸
شب یلدای هجرانت تسلی میدهم دلرا
که شام غم رسد روزی بشادی سحرگاهی
۹
اگر روی ترا بینم شود اندیشه های بد
تو چون ابن یمین آخر کجا یابی نکو خواهی
نظرات