ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۱۵

۱

ساقیا موسم عیدست بده ساغر می

بر فشان صبحدم از بهر قدح گوهر می

۲

روزه کر دست دماغ من سود از ده خشگ

که کند چاره اینواقعه طبع ترمی

۳

شام اندوه سرآید بدمد صبح امید

چون فروزان شود از مشرق جام اختر می

۴

بر رخ سیمبران حسن کند نقش و نگار

بسر انگشت تر ساقی و آب زرمی

۵

بیشتر ز آنکه برد باد عدم خاک وجود

رنگ ده آب روانرا بتف اخگر می

۶

اندرین خرگه محنت زده دانا چه کند

خیمه مانند حباب ار نزند بر سر می

۷

از در هیچ کست کار طرب نگشاید

کار دل میطلبی باز مگرد از درمی

۸

یار صافیدل اگر بایدت ای ابن یمین

اینصفت نیست کسی را بجز از ساغر می

تصاویر و صوت

نظرات