
ابن یمین
شمارهٔ ۳۱۷
۱
صبا چو با سر زلف تو کرد همرازی
زبان گشاد نسیم خوشش بغمازی
۲
ببوی زلف تو مرغ دل از قفس بپرید
هوای کوی تو بگزید و گشت پروازی
۳
دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد
گرش بعنف برانی ورش بلطف بنوازی
۴
دل از تو سیر نگردد بجور کز تو کشد
گرش بعنف برانی ورش بلطف بنوازی
۵
دلم شکار تو گشت و هنوز در پی او
کمان و تیر ز ابرو و غمزه میسازی
۶
بدینصفت که دل از دست عاشقان بردی
ترا رسد که کنی بر بتان سرافرازی
۷
ز سر برون نکنم شور لعل شیرینت
گرم بر آتش سوزان چو شمع بگدازی
۸
ز خط حکم تو تا حشر بر ندارم سر
گرم چو خامه بآب سیه در اندازی
۹
چه با ک ابن یمین را از آنکه سر برود
چو نیست در سرش الا هوای سربازی
نظرات