ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۱۸

۱

گر من ز بند عشقت تو یکروز رستمی

باقی عمر با دل خرم نشستمی

۲

ور چشم دلفریب تو داری بدی مرا

بازار سحر جادوی بابل شکستمی

۳

مستی غمزه تو ز بس نغز کآمدم

خواهم بدانهوس که شب و روز مستمی

۴

دستم بزلف تو نرسد ورنه خویش را

دیوانه وار بر تو بزنجیر بستمی

۵

گر سوی پایبوس تو بر تارک سنان

بودی رهی بدیده و سر آمد ستمی

۶

گفتی که نیستت کنم اندر هوای خویش

تا تو بکام دل رسی ایکاش هستمی

۷

چون رنگ می گرفت لب مشکبوی تو

آن به که همچو ابن یمین می پرستمی

تصاویر و صوت

نظرات