
ابن یمین
شمارهٔ ۳۱۹
۱
گر نشینم با تو در خلوت به شادی یک دمی
از غبار خود نبیند چشم دل دیگر نمی
۲
حاصل از عالم دمی دانم که گویم با تو راز
اهل دلرا زین دمی خوشتر ز ملک عالمی
۳
ایدل از دلبر مدار امید شادی بهر آنک
عاشقانرا بهره از معشوق بس باشد غمی
۴
گر خرد داری بگرد بهگزینی پر مگرد
کز پی این دور ماند از خلد همچون آدمی
۵
ز آتش دل در هوایت این تن خاکی من
سوختی گر چشمه چشمم نمیدادی نمی
۶
بر کنار چشم او نگذاشت با ابن یمین
ز آنچه بودش جز غم و صبری زهر بیش و کمی
تصاویر و صوت


نظرات