ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۲۳

۱

نگارینا نمیشاید ترا گفتن برخ ماهی

که در حسنت کسی همتا ندید از ماه تا ماهی

۲

ز نور روی تو خورشید اگر نه ذره ئی بودی

برین پیروزه او رنگش مسلم کی شدی شاهی

۳

دلم را ز آتش اندوه بآب لطف برهاند

ز خاک پایت ار گردی کند با باد همراهی

۴

تو قصد جان من داری و من روی تو میخواهم

ترا آئین بدی کردن مرا عادت نکو خواهی

۵

مکن بر من ستم چندین که بر آئینه حسنت

نشاند ناگهان زنگی دلم ز آه سحرگاهی

۶

ببازار غم عشقت کسی را میرسد سودا

که سود جان خود داند زیان مالی و جاهی

۷

چه غم ابن یمین را ز آن که جان شد در سر کارت

غمش گر هست ز آن باشد که از حالش نه آگاهی

تصاویر و صوت

نظرات