
ابن یمین
شمارهٔ ۳۳
۱
بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت
ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت
۲
گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت
۳
در ماجرای عشقت جان در میانه دل
دل نیست نو ارادت کاندیشد از غرامت
۴
ور ترسی از ملامت از عاشقی حذر کن
زیرا که راست ناید این کار بی ملامت
۵
دل بر جفات کردم خوش ز آنکه چون منی را
از چون توئی تمامست این لطف و این کرامت
۶
از منزل سلامت آنلحظه رخت بر بست
مسکین دلم چو بشنید از زیر لب سلامت
۷
تعییر میکنندم در عشق و می ندانند
کابن یمین ندارد بر عاشقی ندامت
۸
گر مست عشق گردد آنکو امام شهرست
دانم که ننگش آید از منصب امامت
نظرات