ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۳۸

۱

تا بر گل سیراب تو از غالیه خالیست

حقا که مرا تیره تر از خال تو حالیست

۲

طغرای خم ابروی مشکینت ندارد

مه گر چه از آن روی چو خورشید مثالیست

۳

در باغ لطافت قد چون سرو روانت

چشم بد ازو دور برومند نهالیست

۴

محراب دلست آن خم ابروت که گوئی

از غالیه بر پیکر خورشید هلالیست

۵

بر دیده ره خواب فرو بست خیالت

نی نی غلطم بیتو مرا خواب خیالیست

۶

گر تن شودم خاک ز هجرانت چه باکست

چون جان مرا هر نفسی با تو وصالیست

۷

سودای وصال تو ز سر ابن یمین را

بیرون نرود گر چه که سودای محالیست

تصاویر و صوت

نظرات