
ابن یمین
شمارهٔ ۴۱
۱
جبیب یار پاکدامن مطلع روز منست
دیدن رویش نشان بخت فیروز منست
۲
فال فرخ از رخ و زلفش همی گیرم از آنک
این شب قدر من و آن روز نوروز منست
۳
خط مخوان نقشی که بر سطح مهش بینی از آنک
آینه است آن روی و زنگش آه دلسوز منست
۴
گر فشانم جان بر او پروانه وش عیبم مکن
روی شهر آرای او شمع دلفروز منست
۵
هر بدی کابن یمین را آید از جانان بسر
گوید اصل شادی جان غم اندوز منست
نظرات