
ابن یمین
شمارهٔ ۵۱
۱
روی زیبای تو آرایش هر انجمن است
لعل شیرین تو شور دل هر مرد و زن است
۲
خال مشکین تو بر عارض خورشیدوشت
نقطه عنبر نو بر ورق نسترن است
۳
بر بیاض رخ تو خط سیه باقی باد
کان سوادیست کزو روشنی چشم من است
۴
یا رب آن در خوشاب است و بناگوش چو سیم
یا سهیل یمن اندر بر ماه ختن است
۵
هست در وصف دهانت سخنم تنگ مجال
آن دهن خود که تو داری چه مجال سخن است
۶
نیش زنبور عسل بر گل سیراب رسید
نوش بنهاد در او و عسل اکنون دهن است
۷
همچو سایه پی خورشید رخت چون نرود
دل که در گردنش از زلف تو مشکین رسن است
۸
بشکست دل بیچاره کجا در نگرد
زلف مشکینت که سر تا به قدم پرشکن است
۹
یوسف حسنی و یعقوب صفت ابن یمین
در فراق رخ تو ساکن بیت الحزن است
تصاویر و صوت


نظرات