
ابن یمین
شمارهٔ ۵۷
۱
ساقی بیا که موسم آب چو آتش است
سرد است و می بموسم سرما درون خوش است
۲
بی آب آتشین منشین خاصه موسمی
کز باد تند عالم خاکی مشوش است
۳
می ده بآن نگار که در نرد دلبری
بر کعبتین حسن همه نقش او شش است
۴
هر ناوکی که غمزه خونریز او زند
بر جان عاشقانش گذر تیر آرش است
۵
تیر و کمان و غمزه جادوی او نگر
بس جان و دل بکوش که قربان ترکش است
۶
یا رب چه موسمیست که از تیرگی ابر
صبحش چو شام طره خوبان مهوش است
۷
روی هوا ز کوکبه ابر تیره تن
گوئی مگر گذرگه سیلاب سرکش است
۸
ابن یمین چو عرصه میدان خاک دید
کز ژاله چون سپهر نگون بر منقش است
۹
شاید اگر بصورت تضمین ادا کند
کامروز روز باده و خرگاه و آتش است
تصاویر و صوت


نظرات