
ابن یمین
شمارهٔ ۶۲
۱
ساقیا چون گل شکفت از میْپرستی چاره نیست
صورتی بیجان بود کو وقت گل میخواره نیست
۲
نوعروس گل ز مهد غنچه میآید برون
بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست
۳
این زمان کز خرمی صحرا بهشتآسا شدست
خانه دوزخ گشت بر دل گر دلی از خاره نیست
۴
بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو
از خوشی و خرمی اندر خور نظاره نیست
۵
عزم ثابت دار بر عیش و میی خواه آنچنانک
چون حبابش بر سپهر آبگون سیاره نیست
۶
وقت آن آمد که گوید چون کمال ابن یمین
با پریرویی که چون او دلبری عیّاره نیست
۷
در میان سرو و سوسن در ده آن رطل گران
مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست
نظرات