
ابن یمین
شمارهٔ ۶۸
۱
عشقبازی با چو تو معشوق کاری بس خوشست
روزگار عشقت الحق روزگاری بس خوشست
۲
نوبهار شادمانی روزگار عاشقیست
تازه بادا تا ابد کاین نوبهاری بس خوشست
۳
گر ملامتگو نظر در وی بچشم من کند
داردم معذور چون بیند که یاری بس خوشست
۴
خواهم افکندن سر اندرپای آن زیبا نگار
بو که گیرد دست من الحق نگاری بس خوشست
۵
گر چه ز آن سیمین سرین بارگرانم بر دلست
در زیادت باد تا باشد که باری بس خوشست
۶
نرگس جادوت را مخمور می بینم ولیک
تا چه می خوردست کش در سرخماری بس خوشست
۷
گر چه کشت ابن یمین را انتظار وصل دوست
گر میسر گردد آخر انتظاری بس خوشست
تصاویر و صوت


نظرات