
ابن یمین
شمارهٔ ۷۱
۱
گل جمال تو چون بر فراز سرو شکفت
بر او چو سنبل زلفت هزار دل آشفت
۲
فروغ روی ترا خانه کی حجاب شود
بگل چگونه توان نور آفتاب نهفت
۳
دهان تنگ تو یاقوت سفته را ماند
در او دو رشته نهفته جواهر ناسفت
۴
هوای سرو روان تو هست در دل من
چه سود چون سخن راست با تو نتوان گفت
۵
مرا که قبله جان طاق ابروی تو بود
روا مدار که باشم همیشه با غم جفت
۶
امیدم از همه عالم بتوست رد مکنم
که گر توام نپذیری که خواهدم پذرفت
۷
نشست در دل من مهر عارض چو مهت
چنانکه بر تن آزادگان نشیند زفت
۸
ز شام تا بسحر در غم تو ابن یمین
چو بخت صاحب صاحبقران عهد نخفت
۹
علاء دولت و ملت محمد زنگی
که گرد حادثه از ساحت زمانه برفت
نظرات