ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۷۷

۱

مشکین سر زلف تو که در پای کشانست

در دل رگ سود است که پیوسته بجانست

۲

لعل تو ندا کرد که یکبوسه بجانی

ز آندم دل سودائی من در پی آنست

۳

گر ز آنکه دلم را بود این بیع مسلم

سودیست که سرمایه اقبال جهانست

۴

طاق خم ابروت که پیوسته بماناد

محراب دل خسته صاحبنظرانست

۵

یاقوت لبت تا بشکر خنده در آمد

خون دل لعلش ز حسد در خفقانست

۶

بیمار شد از چشم سیهکار تو نرگس

زردی جهان بینش دلیل یرقانست

۷

جان و دل من شد سپر تیغ ملامت

ز آنغمزه و ابروت که چون تیر و کمانست

۸

گفتم که ببادام سیاهت ندهم دل

لیکن چکنم پسته تو چرب زبانست

۹

در عشق تو بر دل رقم صبر کشیدن

چون خشت زدن بر زبر آب روانست

۱۰

رفتی وز پس مینگرد ابن یمینت

چون کشته که چشمش ز پی جان نگرانست

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ابن یمین فریومدی - تصویر ۲۷۵

نظرات