
ابن یمین
شمارهٔ ۸۰
۱
ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست
روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست
۲
آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست
لیک طغرائی ندارد چون خم ابروی دوست
۳
صبحدم نرگس چو چشم از خواب مستی برگشاد
نسخه ئی دیدم سقیم از غمزه جادوی دوست
۴
آتش دلرا دهد تسکین چو آب زندگی
هر غباری کآورد باد صبا از کوی دوست
۵
هر کسی را هست میلی سوی مطلوبی دگر
عابدانرا سوی خلد و عاشقانرا سوی دوست
۶
عقل ناصح پیشه را در حلقه دیوانگان
میکشد پیوسته زنجیر و شکنج موی دوست
۷
گشت سرگردان دلم چون گوی در میدان عشق
بسکه در چوگان کشیدش حلقه گیسوی دوست
۸
قد چون تیرم ز بار غم کمان آسا شدست
بی گمان خواهد شکست از قوت بازوی دوست
۹
ترکتاز غمزه گر ابن یمین را بس نبود
در فزود اکنون تطاول طره هندوی دوست
نظرات