
ابن یمین
شمارهٔ ۸۲
۱
هرگز از یاد نخواهد شدنم صحبت دوست
کی فراموش شود چون همه هستی من اوست
۲
بی سهی سرو و سمن سای تو ایجان جهان
همچو اوراق دلم خون جگر تو بر توست
۳
تا برفتی ز برم در نظرم قامت تو
راست مانند سهی سرو روان بر لب جوست
۴
نفسی وصل ترا من بجهانی ندهم
که قناعت نکنند اهل دل از مغز بپوست
۵
گر کشد مهر رخت بر دل من تیغ رواست
هر بدی کز طرف دوست رسد جمله نکوست
۶
جان بکام دل دشمن ندهد پس چکند
آنجگر سوخته ئی کش نرسد دست بدوست
۷
نه بکام از تو چنین دور فتاد ابن یمین
چه کند دور فلک را چو ستم عادت و خوست
تصاویر و صوت


نظرات