
ابن یمین
شمارهٔ ۹۸
۱
بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد
بر مه و مهرش ازینمرتبه صد ناز رسد
۲
آسمان کرد بسی جهد و بجاهت نرسید
کی بدان مسند والا بتک و تاز رسد
۳
دشمنی کز ره کین با تو در آید بمصاف
از تنش طایر جانرا گه پرواز رسد
۴
عهدها کرد فلک با تو بهر وعده که داد
واندر آنست که آن وعده بانجاز رسد
۵
بود در کوره تب پیکرم از شوشه زر
که بدو ضربت پتک و برش گاز رسد
۶
کرمت پرسش من کرد و گر نه چه محل
چون منی را که بگوشم ز تو آواز رسد
۷
نرسد تا به ابد صدمت انده بدلی
که ز الطاف توأش مونس و دمساز رسد
۸
تو بمانی که بر اورنگ شهی تا گه حشر
نه همانا که نظیر تو سرافراز رسد
۹
مرغ جانم چه شود گر بپرد چون کرمت
هست ضامن که دگر باره بمن باز رسد
نظرات