
ابن یمین
شمارهٔ ١٠٣
۱
چیزیکه رفت رفت مکن یاد ازو دگر
زیرا که تازه کردن غم کار عقل نیست
۲
تا نقد روزگار تو را کم زیان شود
بگذر از آن متاع که دربار عقل نیست
۳
خار عقال عقل بیفکن زبار دل
غم یار آن کسی است که او یار عقل نیست
۴
مانند بلبلان همه بی برگ و بینواست
هر دل که خستگی وی از بار عقل نیست
۵
خوش روزگار ابن یمین کش خدای داد
آزادگی از آن که گرفتار عقل نیست
نظرات