
ابن یمین
شمارهٔ ١٠٩
۱
خدائی که بنیاد هستیت را
بروز ازل اندر افکند خشت
۲
گل پیکرت را چهل بامداد
بدست خود از راه حکمت سرشت
۳
قلم را بفرمود تا بر سرت
همه بودنیها یکایک نوشت
۴
نزیبد که گوید ترا روز حشر
که این کار خوبست و آن کار زشت
۵
ندارد طمع رستن شاخ عود
هر آنکس که بیخ شتر خار کشت
۶
چو از خط فرمانش بیرون نه اند
چه اصحاب مسجد چه اهل کنشت
۷
خرد را شگفت آید از عدل او
که اینرا دهد دوزخ انرا بهشت
نظرات