ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ١٣۴

۱

صاحبا بنده را بخدمت تو

سخنی هست عرضه خواهم داشت

۲

مهر مهر تو بر نگین دلش

چند سال است تا زمانه نگاشت

۳

هرگز از شیوه هوا داری

یکسر موی در خلل نگذاشت

۴

بدگمانش که سر بدولت تو

خواهد از خاک بر فلک افراشت

۵

راستی صد امید داشت بتو

خود کج آمد هر آنچ می پنداشت

۶

چون ندید از تو هیچ تربیتی

فکر بر حال روزگار گماشت

۷

شد یقینش که خدمت مخلوق

نرساند بشام قوت ز چاشت

۸

هر که داند که خالقی دارد

کم مخلوق بایدش انگاشت

تصاویر و صوت

نظرات