
ابن یمین
شمارهٔ ١۶٣
۱
مرا بدرگه دولت پناه سرور عهد
که با جلالت قدرش سپهر اعلا نیست
۲
امید عاطفت آورد ز آنکه میگفتند
که در جهان بفتوت کسیش همتا نیست
۳
بلی ز هر چه شنیدم هزار چندانست
ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست
۴
نمیکند نظر مرحمت بابن یمین
ز حال ابن یمینش خبر همانا نیست
۵
جناب حضرت والاش هست دریائی
که چون محیط سپهرش کرانه پیدا نیست
۶
بغیر بنده نبینی بر آن لب دریا
کسیکه مشرب عذبش ازو مهنا نیست
۷
من ار ز ساحل آن تشنه باز میگردم
گناه بخت منست این گناه دریا نیست
تصاویر و صوت

نظرات