ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ١٧۶

۱

وزیر مشرق و مغرب مگر نمیداند

که منصبی که مرا هست هیچکس را نیست

۲

بر آستانه جاه و جلال و قدرت تو

ثری بتربیت او کم از ثریا نیست

۳

مشیر مملکتش راستی نمیشاید

کسی که در همه عالم کسیش همتا نیست

۴

نه ز آن قبل که ز افراد روزگار بود

ازین قبیل که گفتن صریح یارا نیست

۵

بزرگوار وزیرا خدیو خلق توئی

بحال بنده چرا یکزمانت پروا نیست

۶

بحضرت تو که دریا نمونه ایست ازو

بغیر بنده کرا آرزو مهیا نیست

۷

بلی جناب تو دریا و موج پر گهرست

ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست

۸

من ار ز گوهر دریای جود محرومم

گناه بخت منست این گناه دریا نیست

تصاویر و صوت

نظرات