
ابن یمین
شمارهٔ ١٩٠
۱
یکیست فاضل و دانا اصیل و پاک نسب
ولیک هیچ کسش در جهان ندارد دوست
۲
یکیست ناکس و بد اصل و بد رگ و مردود
بهر کجا که رود صدهزارش نیکو گوست
۳
سئوال کردم ازین سر ز پیر دانائی
که این تفاوت فاحش در اینجهان ز چه روست
۴
زمانکی به تأمل شد و پس آنگه گفت
که میکشم ز برای تو مغز را از پوست
۵
بدان که اصل سعادت درینجهان مالست
هر انکه مال ندارد چو نافه بی بوست
۶
و گر بداست چو درد دست سیم و زر دارد
به نزد خلق همه قول و فعل او نیکوست
۷
و گر هزار هنر دارد و ندارد مال
بجای هر هنری صد هزار عیب در اوست
نظرات