
ابن یمین
شمارهٔ ٢٣١
۱
ای وزیری که بر رای جهان آرایت
هیچ رازی پس این پرده پیروزه نماند
۲
با چنان رای و رویت عجب ار بیخبری
زانکه در مزو دمن توشه یکروزه نماند
۳
وانگهی طعنه زنندم که فلان میخواراست
چون خورم می که مرا وجه منی بوزه نماند
۴
بسکه دریوزه کنان وام زهر در جستم
بسر خواجه که در پای رهی موزه نماند
۵
قوت یکروزه ازین در چو بکف می ناید
چراه دیگرم امبار بجز روزه نماند
۶
چند بر خاک درت باد هوس پیمایم
ز آتش فقر مرا آب چو در کوزه نماند
۷
لطف کن خواجه و تشریف اجازت فرمای
کاین گدا را پس ازین طاقت دریوزه نماند
نظرات