
ابن یمین
شمارهٔ ٢٧٨
۱
در باب من ز روی حسد یک دو نا شناس
دمها زدند و کوره تزویر تافتند
۲
بر کارگاه خبث طبیعت که هستشان
یکچند سال حلیت تلبیس بافتند
۳
تا در شب ضلال بسعی کمان چرخ
موی غرض بناوک حیلت شکافتند
۴
ظنشان چنان فتاد که غمها به من رسد
از بسکه بهر غمز بهر سو شتافتند
۵
رغما لا نفهم همه نیکی بمن رسید
و ایشان جزای فعل بد خویش یافتند
نظرات