
ابن یمین
شمارهٔ ٣١۵
۱
عقل گویدم از عالم وحدت مگذر
که بسی دوست نما دشمن بد خواه بود
۲
گوشه ئی گیر و کناری ز همه خلق جهان
تا میان تو و غیری نبود داد و ستد
۳
زانکه با هر که ترا داد و ستد پیدا شد
گفته آید همه نوعی سخن از نیک و ز بد
۴
یکتن از انجمن ار نیک ز بد بشناسد
باشد آنکس که ممیز نبود بیش از صد
۵
شخص بیهوده درا گوهر مغناطیس است
که کشد تیغ بلا را بطبیعت سوی خود
۶
تن زن ای ابن یمین زین پس و تنها میباش
گر چه تنها نبود هر که بود ز اهل خرد
۷
بگذر از صحبت همدم که ترا هست دلی
همچو آئینه و آئینه ز دم تیره شود
نظرات