
ابن یمین
شمارهٔ ٣٣٢
۱
گردون دون بتهمت فضل و هنر مرا
هر لحظه بیگناه عذابی دگر کند
۲
گاهم چو عود پوست کند بازوگه چو عود
سوزد مرا و گاه چو عودم همی زند
۳
هر شاخ شادیم که بود در زمین دل
آنرا بباد حادثه از بیخ بر کند
۴
بر گرد دانه ئی که بر او نام رزق ماست
چون عنکبوت گرد مگس دامها تند
۵
من نیز دشمنی کنم امبار با هنر
باشد بدوستی نظری بر من افکند
نظرات