
ابن یمین
شمارهٔ ٣٧٠
۱
وزیر کشور چارم غیاث دولت و دین
توئی که رای تو صد ملک را بیاراید
۲
بهر چه بخت جوان تو حکم جزم کند
سپهر پیر بر آن نکته ئی نیفزاید
۳
فضایل تو گر از خود نهان کند حاسد
چنان بود که بگل آفتاب انداید
۴
هزار عقده اگر بر امور ملک افتد
ضمیر تو بسر انگشت فکر بگشاید
۵
روا بود که در ایام دولت چو توئی
زمانه همچو منی را بغم بفرساید
۶
ز گوسفند و جو و کاه و از دقیق و حطب
گزیر نیست که این پنجگانه میباید
۷
ضمیر پاک تو چون حال بنده میداند
سزد که بنده بذکرش صداع ننماید
۸
کنون چو کار مرا هیچ استقامت نیست
گرم اجازت رجعت دهی همی شاید
نظرات