
ابن یمین
شمارهٔ ٣٩٠
۱
ای شهنشاه بختیار که هست
در همه کار دولتت یاور
۲
هرکجا رایت تو روی آرد
نصرت ایزدش بود رهبر
۳
شهریاران نهند بهر شرف
بر سر از خاک پای تو افسر
۴
از ره بنده پروری بشنو
قصه پر ز غصه چاکر
۵
لاشه اسبی فتاد مرکب من
بروش از همه خران کمتر
۶
هست آن گاو گوش اشتر دل
اسب صورت ولی بمعنی خر
۷
من بر آنم که داند این معنی
شاه گیتی پناه دین پرور
۸
که چو من شهسوار معنی را
نبود خر مناسب و در خور
۹
برهان بنده را ازین غم و رنج
تا نگهداردت ز غم داور
۱۰
مرکبی باد پای بخش مرا
بسرین فربه و میان لاغر
۱۱
راهواری بخوشروی چون آب
رهنوردی بتیزی صرصر
۱۲
تا نباشد گمان که با بنده
بی عنایت شدست شاه مگر
۱۳
این یک اسبم ببخش و عمرت باد
تا ببخشی چنین هزار دگر
تصاویر و صوت

نظرات