ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۴٩۶

۱

روزی بخرد ابن یمین از غم دل گفت

آندم که فلک بستد ازو هر کم و بیشش

۲

پرسید که آیا بجهان هیچ کریمی

باشد که کند چاره درد دل ریشش

۳

گفتا که بلی شاه ابوبکر علی کوست

شاهی که بود جود و کرم عادت و کیشش

۴

خورشید صفت ذره نوازست از آنست

چون سایه دوان خلق جهان از پس و پیشش

۵

چون مرحمت او همه را شامل حالست

بیگانه همان لطف ازو دید که خویشش

۶

بر ظلم فلک داد ازو خواه که امروز

نوش کرم او شکند تلخی نیشش

۷

رو معتکف درگه او باش که آنست

جائیکه کنند اهل جهان قبله خویشش

تصاویر و صوت

نظرات