ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۵٠۵

۱

گر بعیب انقلاب روزگار بی ثبات

میکشد ابن یمین از آشنائی سرزنش

۲

مشفقی فرزانه ئی باید زهر تهمت بری

تا بگوش جان فرو خواند به پیغام از منش

۳

کز صروف روزگار ایمن بود هر سفله طبع

رنج دل باشد نصیب مردم والامنش

۴

عقل کاراگاه داند کز خطر خیزد خطر

وین قضا بر لوح دلها از قلم شد منقش

۵

شهره افاق گردد هر شجاع مفتخم

در خمول ذکر ماند هر جبان مرتعش

۶

درجهان وقتی رواج زر همی آید پدید

کاندراتش بارها پالایدش زرگر زغش

۷

سکه نتواند تصرف کردن اندر سیم و زر

تا ز پولادش نگردد چهره اول منخدش

۸

کر که باور می ندارد بی ثباتی جهان

از برای او بائین مثل گویند غش

۹

و انکه چون ابن یمین از کار دهر آگاه نیست

گو ببین احوال خوارزم از پی سلطان تکش

تصاویر و صوت

نظرات