
ابن یمین
شمارهٔ ۵٢٨
۱
آنرا که بخت یار و سعادت بود رفیق
باشد گشاده سوی مراد دلش طریق
۲
منت خدایرا که مرا کرد کامکار
بر چشمه سار کوثر و برهاند از حریق
۳
ناخوانده همچو روزی نیک اختران رسید
با طلعتی چو روز شب قیرگون غسیق
۴
برجستم از نشاط و صراحی گرفته پیش
بر دست او نهاده یکی ساغر رحیق
۵
می خورد و مست گشت و بخفت و بخواب رفت
ذکر اللتی و ما فعلت به بعد لا یلیق
۶
هنگام صبحدم چو سر از خواب برگرفت
بگشاد لب بخنده و پس گفت ای صدیق
۷
در حیرتم ز ابن یمین و شطارتش
تا ره چگونه برد شب تیره در مضیق
نظرات