
ابن یمین
شمارهٔ ۵۵١
۱
چه باشد ای نفس خرم نسیم شمال
که بگذری سوی آن اختر سپهر جلال
۲
خدیو کشور دانش نظام ملت و دین
که هست در همه فن همچو یک فنان بکمال
۳
بجز لطایف انفاس روحپرور تو
نشان نداد کس اندر زمانه سحر حلال
۴
زبان بنطق چو بگشاید از سلامت لفظ
گمان بری که ز کوثر روان شدست زلال
۵
نظر بطلعت میمون او چو بگشائی
چنانکه شرط ادب باشد ای نسیم شمال
۶
بگوی قصه هجران ولی چنان بمگوی
که طبع نازک او را فزاید از تو ملال
۷
چه حاجتست بتطویل شرح هجرانرا
بس است یک سخن مختصر بحسب الحال
۸
سلام من برسان پس بصورت تضمین
بگوی کابن یمین گفت کای ستوده خصال
۹
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم تا سحر ز خیال
نظرات