
ابن یمین
شمارهٔ ۶۵٩
۱
بر تو پاشم ز بحر دانش خویش
سخنی همچو لؤلؤ و مرجان
۲
بخت اگر یار و عقل رهبر تست
بنگاریش چون الف در جان
۳
دشمنت را بهیچ رو منمای
گرچه او دوست کام گردد از آن
۴
تشنه میباش از خضر میپذیر
منت آب چشمه حیوان
۵
هر چه در آشکار باید خواست
عذر بر کردنش مکن پنهان
۶
ور نیاید پسندت این گفتار
بر تو کس را نمیرسد تاوان
۷
گر بدی از تو آید ار نیکی
نزد ابن یمین بود یکسان
۸
زآنکه او را بهیچ کس طمعی
نیست الا برحمت یزدان
نظرات