
ابن یمین
شمارهٔ ۶٧٩
۱
شبی بحجره خلوتسرای عقل گذشت
ملول گشته ز اغیار و یار ابن یمین
۲
چو شد بحجره درون تازه تر ز بخت جوان
نشسته دید یکی پیر کار ابن یمین
۳
چو یافت محرمش از پر دلی اساس نهاد
شکایتی دو سه از روزگار ابن یمین
۴
سؤال کرد در اثنای آنکه چند بود
بسان سرو سهی بی یسار ابن یمین
۵
جواب داد که آزادگان چنین باشند
تو در زمانه نظر برگمار ابن یمین
۶
نگاه کن که ز ابنای دهر یک کس هست
که نیستش گله زو صد هزار ابن یمین
۷
غم جهان چه خوری چون جهان نیرزد غم
دمی که هست بشادی گذار ابن یمین
نظرات