
ابن یمین
شمارهٔ ۶٩١
۱
می نوش و شادباش و طرب کن که دمبدم
نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن
۲
چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این
این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن
۳
زای زبان عجز گره میشود چو ها
در شرح آنکه هست بر آن دال کاف کن
۴
ابن یمین نصیحت پیرانه میکند
تا بخت نو جوان شودت گوش کن سخن
۵
گر رنج دل همی طلبی از برای رزق
فکرت بجمع بیشتر و پیشتر مکن
نظرات