
ابن یمین
شمارهٔ ٨٠٠
۱
این بزرگان که بنوخاستگان مشهورند
نرسیدست بر ایشان ز کرم جز نامی
۲
چون ندانند که انعام چه باشد بمثل
نتوان داشت ازیشان طمع انعامی
۳
هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی
بر سر دانه کشیدست بدستان دامی
۴
تا نگویند که داد-ار شنود صد دشنام
بمکافات یکی را ندهد دشنامی
۵
دی یکی گفت که ای ابن یمین تا کی ازین
عمر کردن تلف و وجه معاش از وامی
۶
عرضه کن حال دل سوخته پیش همه شان
گفتم این دیگ هوس را نپزد جز خامی
تصاویر و صوت

نظرات