ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ٨٢٢

۱

جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات

دم بر آریم بکام دل خود با یاری

۲

عمر شد در سر این آرزو و دست نداد

آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری

۳

من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن

ندهد سرو صفت شاخ امیدم باری

۴

ای بسا یار که دارد ز پی کار جهان

هر که دارد خردی بنده ندارد باری

۵

چون نصیحت گر من دید مه در رسته آن

من نه آنم که بدم گرم کنم بازاری

۶

گفت ازین بهترک آخر غم کاری میخور

گفتم الحق چه توان گفت بگو غمخواری

۷

ز آن شد آشفته چنین ابن یمین تا نبود

همچو اهل خردش بهر جهان تیماری

تصاویر و صوت

نظرات