
ابن یمین
شمارهٔ ٨۴١
۱
ز مخلوق کاری گشایش نگیرد
دل اندر خدا بند اگر کار خواهی
۲
مرو گرد هر در بامید عزت
چه فخری بود کز ره عار خواهی
۳
جناب امیر و وزیران نیرزد
که از حاجب بارشان بار خواهی
۴
چو مرکز درین دائره پای بفشار
چه سرگشتگی همچو پر گار خواهی
۵
ز ناجنس بگریز اگر آفتابست
ترا سایه خود بس ار یار خواهی
۶
بوحدت بسر بر که راحت در آنست
اگر گلشن عیش بیخار خواهی
۷
کزین خلق امید مهر آنچنانست
که آبحیات از لب مار خواهی
نظرات