
ابن یمین
شمارهٔ ٨۵۵
۱
فرزند هنرمند من ای نور دو چشمم
حقا که مرا بیتو ز جان هست ملالی
۲
در هجر تو خون شد دل از اندیشه آنم
کایا بودم با تو دگر باره وصالی
۳
روزیکه بصد حسرت و محنت بشب آید
بی روی چو ماه تو مرا هست بسالی
۴
رفتی بهوای تو روان مرغ روانم
زین تیره قفس گر نبدی سوخته بالی
۵
جاوید بمانم اگرت بینم و این حکم
اثبات محالست بتدبیر محالی
۶
آورد دلم یکسخن خویش بتضمین
چون داشت در این قطعه دلسوز مجالی
۷
چون شکر نگفت ابن یمین روز وصالت
شد در شب هجران تو قانع بخیالی
نظرات