ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ٨۶٣

۱

گر تمتع ترا ز نقره و زر

اینقدر بس که قابض آنی

۲

یک سخن بیغرض ز من بشنو

غم خود خور که سخت نادانی

۳

چه نهی سیم و زر بدشواری

تا خورد دشمنت بآسانی

۴

گر مراد از زرت وجود زرست

فرض کردم که سر بسر کانی

۵

چون ز گنج خودت نصیبی نیست

تو مر آن گنج را نگهبانی

۶

بشنو این نکته را ز ابن یمین

که ترا هست مشفق جانی

۷

سیم آن به که رغم دشمن را

در ره دوستان بر افشانی

۸

مال تو داد دشمنت بدهد

گر تو زو داد دوست نستانی

۹

شمع جمع انگهی توانی شد

کافکنی سیم در پریشانی

تصاویر و صوت

نظرات