
امامی هروی
شمارهٔ ۱۷
۱
زهی نوک کلک تو بحر معانی
زهی لفظ عذب تو عقد لالی
۲
ز عفد لآلیت جان را مفرح
ز بحر معانیت دین را معالی
۳
سپهر جلال تو ز اندیشه بر تر
حدود کمال تو زندیشه خالی
۴
کمال تو از ذروه ی لا مکانی
جلال تو از عالم لایزالی
۵
و گر بگذرد در ضمیر تو ملکی
حوادث شود منقطع زان حوالی
۶
روان خرد عاجز آمد ز مدحت
که بس بی نظیری و بس بی همالی
۷
ترا عمر بادا که خورشید گردون
کند پیش خورشید رویت هلالی
۸
ترا حکم بادا که عقد تو زیبد
که در صحن دولت کند کو توالی
۹
دگر تا شود پیش اهل تناسخ
جهان از دواوین اشعار خالی
۱۰
بر اوراق دیوان گیتی مبادا
بجز مدحت عز دین بوالمعالی
نظرات