
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۲۹
۱
بر درت افتادهام خوار و حقیر
از کرم، افتادهای را دست گیر
۲
دردمندم، بر من مسکین نگر
تا شود درد دلم درمان پذیر
۳
از تو نگریزد دل من یک زمان
کالبد را کی بود از جان گزیر؟
۴
دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت
داد جای مادرم صد گونه شیر
۵
چون نیابم بوی مهرت یک نفس
از دل و جانم برآید صد نفیر
۶
دل، که با وصلت چنان خو کرده بود
در کف هجرت کنون مانده است اسیر
۷
باز هجرت قصد جانم میکند
کشتهای را بار دیگر کشته گیر
تصاویر و صوت

نظرات