عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۱۴۱

۱

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

۲

لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او

رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش

۳

لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی

شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش

۴

به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن

سپرش تن است، ترسم که بدو رسد خدنگش

۵

چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم

که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش

۶

منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم

منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش

۷

ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی

پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۱۸۱

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۸/۳۰ - ۱۷:۳۱:۴۱
بسیار زیباست این غزل...در مصرع دوم بیت چهارم فکر میکنم درستش این باشه که : که ((بدو)) رسد خدنگش ، نه ((بدور)) .
user_image
فرشاد
۱۳۹۴/۰۶/۰۶ - ۱۳:۵۳:۳۲
بیت ششم واقعا محشره که اگه بخوایم تفسیرش کنیم میشه گفت یجورایی با خودم کردم که لعنت بر خودم باد تناسب دارهخطاب به معشوق میگه من آدمیم که سنگ(معشوقه) رو به لعل تبدیل کردم ولی تو آدمی هستی که با سنگ وجودت آیینه دلم رو خواهی شکستدرود بر عراقی