
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۴۳
۱
کردم گذری به میکده دوش
سبحه به کف و سجاده بر دوش
۲
پیری به در آمد از خرابات
کین جا نخرند زرق، مفروش
۳
تسبیح بده، پیاله بستان
خرقه بنه و پلاس درپوش
۴
در صومعه بیهده چه باشی؟
در میکده رو، شراب مینوش
۵
گر یاد کنی جمال ساقی
جان و دل و دین کنی فراموش
۶
ور بینی عکس روش در جام
بیباده شوی خراب و مدهوش
۷
خواهی که بیابی این چنین کام
در ترک مراد خویشتن کوش
۸
چون ترک مراد خویش گیری
گیری همه آرزو در آغوش
۹
گر ساقی عشقاز خم درد
دردی دهدت، مخواه سر جوش
۱۰
تو کار بدو گذار و خوش باش
گر زهر تو را دهد بکن نوش
۱۱
چون راست نمیشود، عراقی،
این کار به گفت و گوی، خاموش!
تصاویر و صوت

نظرات