
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۴۶
۱
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
۲
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
۳
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟
۴
دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست
چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک
۵
کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟
مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟
۶
دلم که آینهای شد، چرا نمیتابد
درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک
۷
چو آفتاب بهر ذره مینماید رخ
ولیک چشم عراقی نمیکند ادراک
تصاویر و صوت

نظرات