
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۵۲
۱
ای دیده، بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل
۲
خون شد ز فراق یار و از یار
جز خون جگر دگر چه حاصل؟
۳
عمری بتپید بر در یار
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل
۴
چون دید به عاقبت که دلدار
در خانهٔ او نکرد منزل
۵
دل در پی وصل یار جان داد
و آن یار نشد، دریغ، حاصل
۶
بر خاک درش فتاد و جان داد
آن قطرهٔ خون، که خوانیش دل
۷
چون یاور نیست بخت با ما
از بهر چه میسرشتمان گل؟
۸
ای کاش که بود ما نبودی!
کز بودن ماست کار باطل
۹
ای یار، مبر ز من به یک بار
پیوسته ازین شکسته مگسل
۱۰
در بحر فراق تو فتادم
دریاب، مگر فتم به ساحل
۱۱
مگذار که هم چنین بماند
بیچاره عراقی از تو غافل
تصاویر و صوت

نظرات
مهدی عالم