
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۵۷
۱
باز در دام بلا افتادهام
باز در چنگ عنا افتادهام
۲
این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتادهام
۳
یاد ناورد آن نگار بیوفا
از من بیچاره، تا افتادهام
۴
دست من نگرفت روزی از کرم
تا ز دست او ز پا افتادهام
۵
ننگ میدارد ز درویشی من
چون کنم؟ چون بینوا افتادهام
۶
بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتادهام؟
۷
هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتادهام
۸
عاقبت نیکو شود کارم، چو من
بر سر کوی رجا افتادهام
۹
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتادهام
تصاویر و صوت

نظرات