
عراقی
غزل شمارهٔ ۱۸۲
۱
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
۲
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
۳
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم
۴
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم
۵
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم
۶
از بهر عراقی، به درت آمدهام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟
تصاویر و صوت

نظرات